من احساس خیلی خوبی به کارای نیمه تموم تو زندگیم ندارم. حتی تو تفریحاتم هم سعی میکنم کارایی رو انتخاب کنم که به یه سرانجامی برسه. برای مثال، نمیتونم یه سریال یا فیلم رو نیمه کاره ول کنم و بر سراغ یکی دیگه. حتما باید تمومشون کنم. حدود 9 سال پیش بود که طی یه سری از اتفاقات، من مجبور شدم برم سربازی. به خاطر شرایط روحی که داشتم و همینطور شرایط مزخرف سربازی، اگه خاطره خوشی ازش وجود داشت، از بین رفته و بیشتر ترس ها و استرس هاش برام مونده. اواسط سربازی بودم که به علت قبولی تو دانشگاه ترخیص شدم و یه جورایی میشه گفت نجات پیدا کردم. قشنگ حس Matt Damon تو فیلم The Martian رو داشتم. انقدر Matt Damon رو تو فیلم های مختلف از جاهای اسف ناک نجات دادن، دیگه خود اسم Matt Damon رو میشه به عنوان فعل نجات یافتن از یه جای خیلی بد استفاده کرد. حدود نصف سربازی باقی موند برای اینکه این 9 سال گوشه ذهنم همیشه یه ترسی از برگشت به اون محیط شخمی داشته باشم. 

اگرچه تو این 9 سال، خیلی تجارب به مراتب ترسناک تر از سربازی رو کسب کردم که از بار ترس اون کم میکنه، ولی باز حسش برام فرقی نکرده. هنوز همون محیط خشک، با آدم های بد رفتار، کار کردن در برابر غذا و محیط افسرده و مریضه. الان که در آستانه برگشت به اون محیط قرار گرفتم، استرس های قدیمیم کم کم دارن از گوشه و کنار پیدا میشن و خود نمایی میکنن. 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Danielle معنیِ نازُک. محبوب نازکننده. موزیک جار Jenn سیستم های روشنایی ال ای دی ونور پردازی در کرمان SirunSona دستگاه تصفیه آب Ashley netantalya.parsablog.com ارز دیجیتال